بخاطر حاجیمون ک برگشته
+پست عکس دار
+الان همه سرشون تو وبلاگ شما گرمه میدونم
+خب بسلامتی با کار و تلاش شبانه روزی تونستین کامنتای تا پست 854 رو تایید کنید
بلههههههه امروزم ک آپ نکردین
الانم ک ساعت یازده و نیمه
میریم ک بریم برا نماز صبح ایشالا به جماعت بخونیم
پیشاپیش هجوم سیل جمعیت و سوالاشونو تسلیت میگن خداوند صبر بده دی:
دیدار ما صبح نماز صبح دی:
نگین
از خوشگلی تا نداره (استخفرالله دی:)
به کس کسونش نمیدیم
به همه کسونش نمیدیم
به راه دورش نمیدیم (ترجیحا همین بغا مغلا باشه)
به خانومه بورش نمیدیم
به کسی میدیم که کس باشه
چشاش مثه عسل باشه دی:
+حاجیو اگه به شاپرک تشبیه کنیم میشه این شعرو در مقام ایشون بخونم
البته در غیابشون
علان ک پرده افکندندی دی:
شاپرک خسته میشه
بال هاشو زود میبنده
روی گل ها میشینه
میرههههههههههههههه و بر میگرده میرههههههههه و بر میگردهههههههههههههههههه
دی:
میرههههههههههههههه و بر میگرده میرههههههههه و بر میگردهههههههههههههههههه
میرههههههههههههههه و بر میگرده میرههههههههه و بر میگردهههههههههههههههههه
همه باهم
میرههههههههههههههه و بر میگرده میرههههههههه و بر میگردهههههههههههههههههه
آماشالا
میرههههههههههههههه و بر میگرده میرههههههههه و بر میگردهههههههههههههههههه
حاجی تنها میتونیم دعا کنیم.
اینکه بدونیم یه عده برای آدم دعا میکنن به آدم خیلی آرامش میده.
حاجی دعاگوتیم.
خود اوستا کریمم خوب میدونه چطور بنده خودشو راضی کنه.
*** هیچی بی حکمت نیست. صفحه 255 و 363 قرآن عثمان طه رو نگاه کنید. نمی دونم. شاید بی ربطه اما حدیث داریم هر چیزی که چشم میبینه عبرتی توشه.
.... قرآنو دو بارباز کردم براتون و این صفحات اومد.
فیروزه ای
*** حاجی تلاش کن
فیروزه ای
مرد برای هضم دلتنگیاش... گریه نمیکنه قدم میزنه....
ایشالا حاجی این قدم زدنای بعد از نمازها و حین اقامه گفتن زودتر تمام بشه
ولی حاجی به جان ِ خودم اگه نخندی سفارش می کنم مهدی لپاتو بکشه...
اصن میگم اینـــقدر بکشه تا تموم شه واسه حاج خانوم هیچی نمونه 
خاکستری ِ خبیث ِ کبیر
گاهی وقتا اون اوجه اوجیم
گاهی وقتا اون ته ته
گاهی احوالمون miin میشه و گاهی max
گاهی دوست داریم تنها باشیم و کسی باهامون حرف نزنه
و گاهی می خوایم فقط حرف بزنن و ما فقط نگاشون کنیم.
هرجوری هستید حاجی! الان دیگه باید خوب بشید.
برف بود.همه جا سفید شده بود. 
من بودمو دو نفر دیگه که داشتیم از دست یه عده فرارمیکردیم. 
ی دفعه رسیدیم به یه محیطی پر از کاج که سروکله هلی کوپتر دشمن پیداشد! 
کاج ها رو شکست و نشست.
همراهم بهم نگاه کرد و اشاره کرد به بالای هلیکوپتر و گفت:این اینجا چکار میکنه!!! 
نگاه کردم دیدم بالای هلی کوپتر نوشته حاج آقا آخوند روحانی!!!. 
طرف خودی بود. 
اونکه بهم اشاره کرد جوجه مهندس بود و اون یکی همراه دیگه مستر بین بود!!!!
از خواب که بیدار شدم ریسه میرفتم از خنده. قیافه حاج آقا خیلی باحال بود. 
ی عینک داشت از این گردا. یه عمامه خاکستری!
تازه صبح هم خواب دیدم میخواند از استاتیستیک رو نمایی کنند و معرفیش کنن!
فیروزه ای
ما تو دنیای مجازی مون،یه حاجی داریم
همین دیگه!همون "یه" خودش یه پسته:)
+دوم شدم:)))
خانم مهندس
ما تو دنیای ِ مجازیمون یه حاجی داریم
اینقده مهربون ِ که من ُ همسری ُ خیلی ار دوستامون ُ شبا نیگه میداره تو خونه که بخونیمش
که بخندیم که بهمون چیز یاد بده :)
بچه ها بیاید باهم حاجیمون ُ بخندونیم
بسم الله
عروس کوشولو و همسرکش